هوای پاکبانان شهرمان را داشته باشیم

هوای پاکبانان شهرمان را داشته باشیم
بهار است و هوای مطبوع بهاری؛ حیف که در خانه نشستهایم و نمیتوانیم تا عمق جان آن را نفس بکشیم و لذت ببریم.
ترافیکال- پنجره اتاق را باز میکنم، پاکبان نارنجی پوشی را میبینم که آشناست؛ هر روز صبح صدای جارو کشیدنش را میشنویم؛ برایمان عادت شده است، اگر روزی صدایش نیاید به رسم همان عادت پنجره را باز کرده و جستوجویش میکنم.
او مرد سخت کوشی است، بارها به نان و پنیر و فنجانی چای دعوتش کردهام و بارها قدردانی کردهاست، آنقدر که شرمنده میشوم. بی ریا و صادق به کارش مشغول است، حتی این روزها که بیماری کرونا در میانمان جولان میدهد و ما از ترس جان کمتر به خیابان رفتهایم.
صبح همین چند روز پیش بود که پنجره را باز کردم، دیدمش، این بار ماسکی به صورت نداشت، حالم گرفته شد، تصور کردم خودش نخواسته است، فردای آن روز باز هم تکرار شد، بدون ماسک با دستان لرزانش جارو را به حرکت در میآورد و به کار روزمرهاش مشغول بود. شال و کلاه کردم، یک بسته ماسک پنج تایی در خانه داشتیم، آن را به پاکبان مهربان محلهمان دادم؛ برای ما که در خانه ماندهایم ماسک به کار نمیآید.
اشکی که از چشمانش جاری شد از نگاهم پنهان نماند، خودم را به ندیدن زدم، بازهم آنقدر تشکر کرد که شرمنده شدم، پاسخش را دادم و به خانه امن خودمان بازگشتم، برای سلامتی او و همه آنها که به هر نحو برای سلامتی ما تلاش میکنند دست به دعا بردم. هوای مطبوع شهرمان را مدیون آنهاییم، همین پاکبانان صبوری که فقط صدای کشیدن جارویشان به گوش میرسد و دیگر هیچ.
این روزها که بیماری کرونا در حال گسترش است پاکبانان را فراموش نکنیم، آنها بیشتر از دیگران در معرض آلودگی قرار دارند، دستمال و دستکشهایی که به دست داریم را روی زمین رها نکنیم، شاید ما از آلودگی آنها رها شویم اما دیگران را گرفتار مصیبتی بزرگ خواهیم کرد.
یادمان باشد که جان و سلامتی برای همه ما آنقدر ارزش دارد که به خاطرش از خیلی برنامههای مهم زندگی گذشتیم؛ پس انتظار نداشته باشیم که دیگران همین دارایی با ارزششان را به خاطر ما به خطر بیندازند، هوایشان را بیشتر داشته باشیم؛ آن هم تنها با رعایت بهداشت و در خانه ماندن.
افزودن دیدگاه